راز عشق

اینجا خانه ی کوچک من است...درهایش به رویتان باز خواهد بود...دریابید مرا...

راز عشق

اینجا خانه ی کوچک من است...درهایش به رویتان باز خواهد بود...دریابید مرا...

« ای قصه ی بهشت ز کویت حکایتی »

در نم نم دوباره ی باران رسیده است

حسی که سالهاست به پایان رسیده است

حسی که در رطوبت اردی بهشت ماه

از یک نسیم ساده به طوفان رسیده است

ساده اگر بگویم شوق دوباره ات

در جلد خاطرات پریشان رسیده است

حتی همین نسیم که در پنجره دوید

از کوچه ی شما به خیابان رسیده است

دارد قلم به مرز جنون می رسد ، به شعر

حالا که ماه بر لب ایوان رسیده است

« ای قصه ی بهشت ز کویت حکایتی »

شیراز تا حوالی کاشان رسیده است

پس من که از همیشه ترین شعر ها پُرم

پایم به آستانه ی طوفان رسیده است

بگذار زنده باشد و دیوانگی کند

مردی که فکر کرد به پایان رسیده است

نظرات 2 + ارسال نظر
سین پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:50 http://s-sin.blogsky.com

زیبا بود و شور انگیز !

عسل چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 14:41 http://91169.blogfa.com


چی میشه اگه یه بار تو عمق چشمای تبدارم نگاه کنی تا التهابمو بفهمی!

چی میشه اگه هوای چشمات فقط برای من بارونی بشه!

چی میشه اگه گاهی از شهر خاک گرفته دل من رد بشی!

چی میشه اگه خنده هاتو مثل مرهم رو قلبم بزاری!

چی میشه اگه یک بار دستامو بگیری و احساسمو درک کنی!

چی میشه اگه حلقه ی اشک چشمامو تبدیل به نور امید کنی!

چی میشه اگه قلبمو از عشقت لبریز کنی!

آه افسوس چی میشه اگه.......................................!





نمیشه...


برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد