راز عشق

اینجا خانه ی کوچک من است...درهایش به رویتان باز خواهد بود...دریابید مرا...

راز عشق

اینجا خانه ی کوچک من است...درهایش به رویتان باز خواهد بود...دریابید مرا...

دو تا گل یاس

2 تا گل یاس دیدم. کنارهم، سرهاشون رو به سمت هم خم کرده بودند و عالمی داشتند. انگار

که می گفتند ما خوشبخت ترین گلهای یاس این دیاریم. عطرشون هر عابری رو مست می کرد.

نشستم جلوشون انگار که می خندیدند از این باهم بودن. بهشون گفتم بهتون حسودی می

کنم واسه اینکه من مدتهاست اشکای گل یاسم رو نمی بینم. بوی عطر و عشقش توی زندگیم

گم شده.خوش به حال شما که عطرتون انقدر زیاده که هر عابری رو هم مست می کنید.شب

نم نمک بارونی زد. فردا که رفتم سری به گلهای یاس بزنم دیدم یکی از گلا پرپر شده و اون یکی

هم پژمرده. دیگه سرش رو به هوا نبود. گل یاس پژمرده سرش به سمت زمین بود. اونجا که

دلش پرپر شده بود. یاد دل خودم افتادم. هرچند که پرپر عشق توام اما نگذار بخشکم گل یاس

لطیف من....
نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 10:39

این وبلاگ مزخرف است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد