راز عشق

اینجا خانه ی کوچک من است...درهایش به رویتان باز خواهد بود...دریابید مرا...

راز عشق

اینجا خانه ی کوچک من است...درهایش به رویتان باز خواهد بود...دریابید مرا...

آخر عشق


دستت را به من بسپار تا گرمی آن وجودم را پر کند...

گوشَت را به من بسپار تا زمزمه عشق را در آن جاری کنم...

شانه ات را به من بسپار تا آن را تکیه گاه تنهایی کنم...

قلبت را به من بسپار تا آن را در هاله ای از نور نگهداری کنم...

صدایت را به من بسپار تا مهربانیت را تدریس کنم...

چشمهایت را به من بسپار تا گذرگاه عشق را در آن پیدا کنم...

جسمت را به من بسپار تا دمادم آن را گلباران کنم...

همه را به من بسپار تا معنی خواستن را بیاموزم...

تا یاد بگیرم چگونه تو را بپرسم...

تا چگونه با وجود تو در حضور عشق خود را بازیابم ای کاشف عشق...

 

نظرات 1 + ارسال نظر
یاسر پسری ازکویر خشک اما با شبهای پ شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 03:59 http://only-ironi.blogsky.com

سلام احسان عزیز مطلب این پستت رو خوندم زیبا بود امید به موفقیت شما دارم

اهل لینک و لوگو دادن هستی؟اگه موافقی خبر بده

سلام از نظرت خیلی ممنون
آره بسمه الله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد