راز عشق

اینجا خانه ی کوچک من است...درهایش به رویتان باز خواهد بود...دریابید مرا...

راز عشق

اینجا خانه ی کوچک من است...درهایش به رویتان باز خواهد بود...دریابید مرا...

من می خوام

 

من می خوام از تو چشات غربت شبها رو ببینم  

من می خوام از رو لبات  سرخی گلها رو بچینم

                                                                  

من می خوام با دل خستم غم و از دلت برونم

من می خوام که تا همیشه  تا ابد با تو بمونم

 

من می خوام عطر صدات رو به یه باغ گل ببخشم

من می خوام  مثل ستاره توی شبهات بدرخشم  

 

من می خوام یه فصل تازه واسه تو هدیه بیارم  

من می خوام شوق بهارو به خزونت بسپارم       

 

من می خوام حرمت عشقو از پرنده ها بپرسم 

من می خوام رو قله عشق  با تو از هیچی نترسم 

  

نظرات 2 + ارسال نظر
ساقی یکشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 11:27

سلام منظورم نفهمیدی این شعر برایه شما نبود به خودت نگیر
دریا باش که اگر کسی سنگی به سویت پرتاب کرد

سنگ غرق شود نه آنکه تو متلاطم شوی...

ساز آرزوها دوشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:46 http://sazearezoo.coo.ir

داشتم به بایگانی سال ۸۴ سری میزدم.و نظرات رو نگاه میکردم .گفتم سری بزنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد