راز عشق

اینجا خانه ی کوچک من است...درهایش به رویتان باز خواهد بود...دریابید مرا...

راز عشق

اینجا خانه ی کوچک من است...درهایش به رویتان باز خواهد بود...دریابید مرا...

ببخش

هر قدر هم روحم را سوهان کشیدم

شبیه آنچه تو می خواستی نشد

نقــاش خــــوبی نــــبودم...

اما ایــن روزها... به لطـف تــــــــــو...

انـــتظار را دیـــدنی میکــشـم

هــــوا دارهــ ســـرد میشهــــ و منـــــ

همشـــ نگرانـــــ اینمـــــ کهـــــ

سرما بخورمـــــــ و

سرفهــــــــــــ کنمـــــــ و

کسیـــــــ نباشهــــــــــــ بهمـــــ بگه :

" عزیزمــــــــ... بازمــــ کهــــــ مواظبــــــــ خودتـــــ نبودیـــــــ !!!"

اکنون بخواهمت که چه بشود ! 

 

 آن روزها که مشترک مورد نظر بودی ،  

 

هیچوقت در دسترس نبودی !! 

  

چه برسد الان.. که نه مشترکی.. و نه مورد نظر

خدایا! مرا تنها مگذار، 

 

 که مبادا نگاهم به نگاه بنده‌ای از جنس خاک محتاج شود...

خدایا!!!!!!

از تو دلگیرم ؛

به قولت وفا نکردی .....

گفته بودی حق انتخاب دارم!

پس چرا انتخابم در آغوش دیگریست؟؟؟!!!!!؟؟؟؟؟ 

 

در خیاطخانه ی اقیانوس

رخت عروسی می دوزند

.

.

بر قامت تو

.

.

از اشکهای من.

همیشه مادرم میگفت: "رفت و آمد "

 

اما نه مادر،  

 

اینبار  

 

رفت و نیامد ...  

بگذارتا شیطنت عشق چشمان ترا به عریانی خویش بگشاید. 

 

هرچند آنجا جزرنج و پریشانی نباشد. 

 

اما کوری را به خاطر آرامش تحمل نکن

داستان عشق بازی نسل امروز....
 

داستان خواستن یکدیگر نیست....

داستان نخواستن یکی دیگر است.....!!!!!

مدتها ...

کمی آنطرف تر

حوالی جاده های انتظار

چشم به راهت بودم .

... نمیدانم

راهت طولانی بود

یا صبرم اندک

که کم آوردم ... 

 

برایم سیگاری آتش بزن ؛

میان لب هایم بگذار ،

و دور شو . . .

پر از باروتم ! . . .
 

فقط چند قدم ، 

  

مانده بود برسم به تو . . . 

  

اگر این خواب  

 

ادامه داشت ! ... 

  

تــنهـــ ــا نــشستــ ــه‌اے ,  

چـــ ــاے مے ‌نـــوشے ،  

و بــ ــغـــض مے کــنے ،  

هیــ ــچ‌ کــ ــس تــ ــو را بــ ــه یـــاد نـــ ـمــے‌آورد !!!! 

 ایــ ــن هـــ ــمــه آدمـــ ـــ روے کــهکــشـــ ــان به ایـــ ــن بــ ــزرگے ؛  

و تـــ ــو ...  

حــــ ــتــے آرزوے یــ ــکے نـــبــ ــودے ...   

 

آنقدر زمین خورده ام که بدانم
برای برخاستن
نه دستی از برون ...
که همتی از درون !
لازم است

حالا اما...
نمی خواهم برخیزم

در سیاهی این شب بی ماه
می خواهم اندکی بیاسایم

فردا
فردا
برمی خیزم
وقتی که فهمیده باشم چرا
زمین خورده ام...
 

 

 

 

 

وقتی میمیری ...

ناگهان همه عاشقت میشن و از خوبی هات میگن ...

باور کن راست میگم !
 

خدایا

خدایا
کسی را که قسمت کس دیگریست ...
سر راهمــان قــرار نــده !
تــا شب های دلتنگیش برای مــا باشــد
و روزهــای خوشش برای
دیگری !!!  

من وجودم به تو مدیون و دلم مامن توست

آرزویم نظری روی تو و دیدن توست

من اگر دور ز تو هستم و دلتنگ شدم

با صدای خوش تو غرق در آهنگ شدم

 یه دوستی ازم خواست واسش یه مطلب بزارم منم واسش این مطلب کوتاه رو می زارم 

امیدوارم بپسنده: 

 

 

بی هوا....

وارد هوایم شدی..

به دنبال دلیل نمی گردم..

بمــــــــان

وتو درنهایت درچشمان کسی اسیر می شوی که تورا

درک،،،،،،نه،،، ترک خواهد کرد

روزى اگر نبودم، تنها آرزوی ساده ام این است زیر لب بگویی:

یادش بخیر

تو بگو ، چگونه پرواز کنم؟

پرواز میخواهم


بادبادکم را بدهید ...


میخواهم دل بکنم از این زمین


و وابستگی هایم


اما نخ خیالم به تو گره خورده ،


تو بگو ، چگونه پرواز کنم؟